سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زیر آوار فرو ریخته ی عشق از دلم چیزی نمونده که به تو بسپارم...

صفحه خانگی پارسی یار درباره

دلم تنهایی میخواد...

خیلی داغونم...عصبیم.نمیخوام کسی سر به سرم بذاره...میخوام آروم باهام حرف بزنن،میخوام اشتباهمو آروم بهم بگن...نه اینکه جار بزنن...نمیخوام با بدبینی بهم نگاه کنن... "چون یه بار اشتباه کرد پس بازم اشتباه میکنه..."

همش دارم سرمو گرم میکنم که به خیلی چیزا فکر نکنم،ولی نمیشه...نمیخوام به گذشته فکر کنم...نمیخوام به ترس هام بها بدم...ولی نمیشه.میترسم به رویاهام نرسم.به هدفام...بیش از حد سرم گرم شده ولی هنوز این فکرا هستن...

 جدیدا حسود شدم...خیلی...به خیلی چیزا حسودیم میشه...نه اینکه بگم چرا فلانی این رو داره،حقش نیست.میگم اون داشته باشه،نوش جونش،ولی ای کاش منم داشتم...قبلا اینجوری نبودم.نمیخوام هم باشم ولی دست خودم نیست...البته میشه گفت یه جورایی غبطه میخورم که چرا حماقتام منو عقب انداخت...دوستای من نزدیکه فوقشونو تموم کنن یا تموم کردن یا دارن کار میکنن ولی من هنوز درگیر این لیسانس لعنتیم.همه تو جواب من میگن "بیخیال گذشته...از الان تلاش کن..."میدونم که باید تلاش کنم ولی نمیشه به این چیزا فکر نکرد...

آخرین شادی زندگیم کی بود؟آخرین باری که واقعا از ته دل شاد بودم...؟خوب بلدم خودمو شاد نشون بدم ولی اکثرا از ته دل نیست...

 

 

1...دلم تنهایی میخواد...میخوام چند روز تو خونه تنها باشم...کتاب بخونم،فیلم ببینم،بخوابم...تنهای تنها...حتی بدون موبایل و تلفن...

2...خواهش میکنم اینقدر سر به سرم نذارین...به اندازه ی تمام عمرم اذیت شدم...میدونم خودم کردم ولی به خدا بسه برام.........

3...وقتی یه اشتباهی میکنیم همه هی تکرار میکنن،ولی هیچکی کارای خوبمو نمیبینه...میگن "مگه چی کار کردی؟مگه خوبی ای هم داشتی؟!؟" میدونم کار خاصی نمیکنم ولی همینقدر ازم بر میاد...همینقدر رو هم از ته دل انجام میدم..یه کم ببینین لطفا.

4...تو هدف کوتاه مدتم دچار تردید شدم...اصل هدف یه چیزه : استقلال...ولی تو چگونگی رسیدن به این هدف موندم...